عطر ملکوت
شمیم پاک روح عرشیان است / که جان بخش وجود فرشیان است
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟؟ خداوند پاسخ داد: از میان فرشتگان بی شمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود. کودک همچنان مردد بود و ادامه داد اما اینجا در بهشت من جز خندیدن و آواز کاری ندارم.

     خداوند لبخند زد: فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

     کودک ادامه داد: من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنان را نمی دانم. خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته ی تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟؟ و خدا برای این سوال هم پاسخی داشت، فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو می آموزد که چگونه دعا کنی.

     کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند، چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟؟ خدا گفت: فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه در باره من با تو صحبت خواهد کرد اگر چه من همیشه در کنار تو هستم.

     در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید، کودک می دانست که به زودی باید سفر خود را آغاز کند پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید:

     خدایا اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو. خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیتی ندارد ولی میتوانی او را  " مادر "  صدا کنی!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

                                 حاجـت خـود را از خلـق نخواهيـد ،

            اگـر بـرآورده شـود ، منّـت اسـت ؛

            اگـر بـرآورده نشـود ، ذلّـت اسـت !

                                حاجـت خـود را از خـدا بخواهيـد ،

            اگـر بـرآورده شـود ، رحمـت اسـت ؛

            اگـر بـرآورده نشـود ، حكمـت اسـت !

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

امام علی(علیه السلام):

  "إنَّ سَمتَ هِمَّتکَ لإصلاحِ النّاس فَابدَء بِنَفسِک، فَإن تُعاطِیک صلاح غَیرِک و أنتَ فاسِدٌ أکبَر العَیب

   اگر همت والای اصلاح مردم را در سرداری، از خودت آغاز کن، زیرا پرداختن تو به اصلاح دیگران، در حالی که خود فاسد باشی بزرگترین عیب است. "

                                                                                                نهج‌البلاغه

  امام باقر (علیه السلام):

   "إیَّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ َإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ کُلِّ سُوء

      از تنبلی و بی حوصلگی بپرهیز، زیرا که این دو کلید هر بدی می‏ باشند. "

                                                  وسائل الشیعه ، ج 12، ص 39

امام موسی کاظم (علیه السلام):

  " اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَيبْغِضُ الْعَبْدَ النَوّامَ، اِنَّ اللهَ يبْغِضُ الْعَبْدَ الفارِغَ

     خداوند دشمن بنده ای است که زیاد می خوابد و بیکار است. "

                                                                                                 وسائل الشیعه، ج 12، ص 38

نوشته شده در تاريخ شنبه 23 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     سال 1374 در دوران تحصیل در دانشگاه، استاد محترمی داشتیم؛ که علاوه بر دروس دانشگاه، به ما درس زندگی می آموختند و ما مطالب مفید بسیاری از کلاس های ایشان به یاد داریم.

ایشان در یکی از جلسات نکته ای را به ما آموختند، که بنده بسیار زود مجبور به آزمودنش شدم. روزی در بین درس موضوعی پیش آمد و ایشان فرمودند: « هر وقت درمانده شدید و هیچ راه حلی برای مشکلات نیافتید و یا تنها و گرفتار شدید، بلند نام خدا را بر زبان بیاورید: (بسم الله الرحمن الرحیم)! »

     حدود دو هفته بعد از این ماجرا، یکی از بستگان ما بیمار شد و من به تنهایی مجبور شدم ایشان را به بیمارستان برسانم. از آن جا که این مساله ناگهانی پیش آمده بود، بدون آمادگی و با پول کمی که در جیب داشتم؛ راهی شدم. به محض ورود به بیمارستان، پزشکان گفتند که بیمار باید به اتاق عمل منتقل شود و فعلا مبلغ پانصد هزار ریال واریز کنید، تا بیمار به اتاق عمل برود. من که پول زیادی همراه نداشتم؛ خواهش کردم، که عمل را انجام دهند؛ تا بروم و پول لازم را تهیه کنم، اما مسوولان بیمارستان نپذیرفتند. من هم درمانده شده بودم و چون مثل امروز تلفن در دسترس همه نبود، نتوانستم با کسی تماس بگیرم. نزدیک غروب بود و وقت اذان مغرب! دلم از تنهایی و غریبی گرفت و بی صدا گریه کردم.

     ناگهان به یاد توصیه ی استادمان افتادم. همان طور که روی نیمکت داخل سالن نشسته بودم، برخاستم و آرام نام خدا را بر زبان آوردم؛ یک بار، دوبار؛ و سومین بار بلندتر و دیگر خجالت نکشیدم و چند بار گفتم: « بسم الله الرحمن الرحیم »! بعد نشستم و اشک هایم را پاک کردم و احساس کردم، نگرانیم کم تر شده است. یک دفعه دستی را روی شانه ام حس کردم، سر برداشتم و با کمال تعجب یکی از بستگان را دیدم؛ که اتفاقی خبردار شده بود و آمده بود تا اگر کمکی از دستش بر می آید، انجام دهد. خدا را شکر کردم و با هم کارهای بستری بیمار را انجام دادیم و با لطف خدا پس از مدتی حال بیمار خوب شد. (امضای گوینده محفوظ است.)

*****

     عزیزان این مطلب بارها تجربه شده و نتیجه داده است. اگر شما هم این مطلب را تجربه کردید و یا تجربه های مشابه دارید، لطفا خلاصه ی جریان را در بخش نظرات بنویسید، تا با نام خودتان منتشر گردد. حق یارتان!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     يونس:62=آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين می شوند (62)
     هود:20=آنان در زمين درمانده‏ كنندگان [خدا] نيستند و جز خدا دوستانى براى آنان نيست عذاب براى آنان دو چندان می شود آنان توان شنيدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمی ديدند (20)
     هود:113=و به كسانى كه ستم كرده‏ اند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما می رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام يارى نخواهيد شد (113)
     إسراء:73=و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كرده‏ ايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگيرند (73)
     إسراء:97=و هر كه را خدا هدايت كند او ره يافته است و هر كه را گمراه سازد در برابر او براى آنان هرگز دوستانى نيابى و روز قيامت آنها را كور و لال و كر به روى چهره‏ شان درافتاده برخواهيم انگيخت جايگاهشان دوزخ است هر بار كه آتش آن فرو نشيند شراره‏اى [تازه] برايشان می افزاييم (97)
     کهف:50=و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد آيا [با اين حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود می گيريد و حال آنكه آنها دشمن شمايند و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند (50)
     کهف:102=آيا كسانى كه كفر ورزيده‏ اند پنداشته‏ اند كه [می توانند] به جاى من بندگانم را سرپرست بگيرند ما جهنم را آماده كرده‏ ايم تا جايگاه پذيرايى كافران باشد (102)
     فرقان:18=می گويند منزهى تو ما را نسزد كه جز تو دوستى براى خود بگيريم ولى تو آنان و پدرانشان را برخوردار كردى تا [آنجا كه] ياد [تو] را فراموش كردند و گروهى هلاك‏ شده بودند (18)
     فرقان:27=و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را می گزد [و] می گويد اى كاش با پيامبر راهى برمی گرفتم (27)
     فرقان:28=اى واى كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم (28)
     عنکبوت:41=داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده‏ اند همچون عنكبوت است كه [با آب دهان خود] خانه‏ اى براى خويش ساخته و در حقيقت اگر می دانستند سست‏ ترين خانه‏ ها همان خانه عنكبوت است (41)
     زمر:3=آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‏ اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمی پرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داورى خواهد كرد در حقيقت‏ خدا آن كسى را كه دروغ‏پرداز ناسپاس است هدايت نمی كند (3)
     فصلت:31=در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براى شماست و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت (31)
     شوري:6=و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‏ اند خدا بر ايشان نگهبان است و تو بر آنان گمارده نيستى (6)
     شوري:9=آيا به جاى او دوستانى براى خود گرفته‏ اند خداست كه دوست راستين است و اوست كه مردگان را زنده می كند و هم اوست كه بر هر چيزى تواناست (9)
     شوري:46=و جز خدا براى آنان دوستانى [ديگر] نيست كه آنها را يارى كنند و هر كه را خدا بی راه گذارد هيچ راهى براى او نخواهد بود (46)
     زخرف:67=در آن روز ياران جز پرهيزگاران بعضی شان دشمن بعضى ديگرند (67)
     جاثيه:10=پيشاپيش آنها دوزخ است و نه آنچه را اندوخته و نه آن دوستانى را كه غير از خدا اختيار كرده‏ اند به كارشان می آيد و عذابى بزرگ خواهند داشت (10)
     جاثيه:19=آنان هرگز در برابر خدا از تو حمايت نمی كنند [و به هيچ وجه به كار تو نمی آيند ] و ستمگران بعضی شان دوستان بعضى [ديگر]ند و خدا يار پرهيزگاران است (19)
     احقا ف:32=و كسى كه دعوت‏ كننده خدا را اجابت نكند در زمين درمانده‏ كننده [خدا] نيست و در برابر او دوستانى ندارد آنان در گمراهى آشكارى‏ اند (32)
     مجادله:2=از ميان شما كسانى كه زنانشان را ظهار می كنند [و می گويند پشت تو چون پشت مادر من است] آنان مادرانشان نيستند مادران آنها تنها كسانی اند كه ايشان را زاده‏ اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل می گويند [ولى] خدا مسلما درگذرنده آمرزنده است (2)
     ممتحنه:1=اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد و حال آنكه قطعا به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند [و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكه] بيرون می كنند كه [چرا] به خدا پروردگارتان ايمان آورده‏ ايد اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمده‏ ايد [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار می كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم و هر كس از شما چنين كند قطعا از راه درست منحرف گرديده است (1)
     جمعه:6=بگو اى كسانى كه يهودى شده‏ ايد اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر پس اگر راست می گوييد درخواست مرگ كنيد (6)

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

آيات زير در باره ويژگی های دوست و يار و ياور در قرآن می باشد:
     آل عمران:28=مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز [او را] از [دوستى] خدا [بهره‏اى] نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از [عقوبت] خود می ترساند و بازگشت [همه] به سوى خداست (28)
     آل عمران:118اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از غير خودتان [دوست و] همراز مگيريد [آنان] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمی ورزند آرزو دارند كه در رنج بيفتيد دشمنى از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه سينه‏ هايشان نهان می دارد بزرگتر است در حقيقت ما نشانه‏ ها[ى دشمنى آنان] را براى شما بيان كرديم اگر تعقل كنيد (118)
     آل عمران:175=در واقع اين شيطان است كه دوستانش را می ترساند پس اگر مؤمنيد از آنان مترسيد و از من بترسيد (175)
     نساء:69=و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند (69)
     نساء:76=كسانى كه ايمان آورده‏ اند در راه خدا كارزار می كنند و كسانى كه كافر شده‏ اند در راه طاغوت می جنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان [در نهايت] ضعيف است (76)
     نساء:89=همان گونه كه خودشان كافر شده‏ اند آرزو دارند [كه شما نيز] كافر شويد تا با هم برابر باشيد پس زنهار از ميان ايشان براى خود دوستانى اختيار مكنيد تا آنكه در راه خدا هجرت كنند پس اگر روى برتافتند هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان و از ايشان يار و ياورى براى خود مگيريد (89)
     نساء:125=و دين چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و از آیین ابراهيم حق‏گرا پيروى نموده است و خدا ابراهيم را دوست گرفت (125)
     نساء:139=همانان كه غير از مؤمنان كافران را دوستان [خود] می گيرند آيا سربلندى را نزد آنان می جويند [اين خيالى خام است] چرا كه عزت همه از آن خداست (139)
     نساء:144=اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد به جاى مؤمنان كافران را به دوستى خود مگيريد آيا می خواهيد عليه خود حجتى روشن براى خدا قرار دهيد (144)
     مائده:51=اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمی نمايد (51)
     مائده:57=اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته‏ اند [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از] كافران دوستان [خود] مگيريد و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد (57)
     مائده:81=و اگر به خدا و پيامبر و آنچه كه به سوى او فرود آمده ايمان می آوردند آنان را به دوستى نمی گرفتند ليكن بسيارى از ايشان نافرمانند (81)
     أنعام:112=و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان هاى انس و جن برگماشتيم بعضى از آنها به بعضى براى فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا می كنند و اگر پروردگار تو می خواست چنين نمی كردند پس آنان را با آنچه به دروغ می سازند واگذار (112)
     اعراف:3=آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است پيروى كنيد و جز او از معبودان [ديگر] پيروى مكنيد چه اندك پند می گيريد (3)
     اعراف:27=اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركندتا عورت هايشان را بر آنان نمايان كند در حقيقت او وقبيله‏ اش شما را از آنجا كه آنها را نمی بينيد می بينند ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمی آورند (27)
     اعراف:30=در حالى كه] گروهى را هدايت نموده و گروهى گمراهى بر آنان ثابت‏ شده است زيرا آنان شياطين را به جاى خدا دوستان [خود] گرفته‏ اند و می پندارند كه راه‏ يافتگانند (30)
     انفال:73=و كسانى كه كفر ورزيدند ياران يكديگرند اگر اين [دستور] را به كار نبنديد در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد خواهد آمد (73)
     توبه:23=اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند [آنان را] به دوستى مگيريد و هر كس از ميان شما آنان را به دوستى گيرد آنان همان ستم كارانند (23)
     توبه:71=و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا می دارند و از كارهاى ناپسند باز می دارند و نماز را بر پا می كنند و زكات می دهند و از خدا و پيامبرش فرمان می برند آنانند كه خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است (71)

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     مردی برای اصلاح سر و صورتش، به آرايشگاه رفت. در بين کار، گفت و گوی جالبی بين آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت می کردند. وقتی به موضوع خدا رسيدند؛

     آرايشگر گفت: « من باور نمی کنم، که خدا وجود دارد! »
     مشتری پرسيد: « چرا باور نمی کنی؟ »
    آرايشگر جواب داد: « کافی است، به خيابان بروی، تا ببينی؛ چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو، اگر خدا وجود داشت؛ مردم اين همه مريض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پيدا می شدند؟ اگر خدا وجود داشت؛ درد و رنجی هم بود؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم، که اجازه دهد؛ اين همه درد و رنج و جود داشته باشد. »
    مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی خواست جر و بحث کند. آرايشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بيرون رفت. به محض اين که از مغازه بيرون آمد، مردی را ديد، با موهای بلند و کثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده! ظاهرش کثيف و به هم ريخته بود.
     مشتری برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت: « :می دونی چيه! به نظر من، آرايشگرها هم وجود ندارند. »
     آرايشگر گفت: « چرا چنين حرفی می زنی؟ من اينجا هستم. من آرايشگرم. همين الان، موهای تو را کوتاه کردم. »
     مشتری با اعتراض گفت: « نه آرايشگرها وجود ندارند! چون اگر وجود داشتند، هيچ کس مثل مردی که بيرون است، با موهای بلند و کثيف و ريش اصلاح نکرده پيدا نمی شد! »
     آرايشگر گفت: « نه بابا! آرايشگرها وجود دارند! موضوع اين است، که بعضی از اين مردم به ما مراجعه نمی کنند. »
     مشتری تاکيد کرد: « دقيقا نکته همين است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همين است، که اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد! »

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     مادام "آنیستا" به سراغ دکتر "برگمن" رفت و گفت: « نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بدبخت می دانم؟ چه دارویی برایم سراغ داری آقای دکتر؟ »

     دکتر "برگمن" قدری فکر کرد و سپس گفت: « مادام! تنها راه علاج شما این است، که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از خانه هر کدامِ آنها یک تکه سنگ بیاوری؛ به شرط این که از زبان آنها بشنوی، که خوشبخت هستند. »

     زن رفت و پس از چند هفته، به مطب دکتر برگشت؛ اما این بار اصلاً افسرده نبود. او به دکتر گفت: « برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم، خوشبخت ترینها هستند؛ رفتم، اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم؛ تازه فهمیدم، که خودم از همه خوشبخت تر هستم! »

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     اگر اندكى تأمّل كنی، در عواقب امر اهل دنیا و عشّاق آن و مفاسدى كه از آنها بروز كرده و ننگ هایى كه از آنها به یادگار مانده؛ كه صفحات تاریخ را سیاه و ننگین نموده، كه تمام آن از حبّ دنیا بوده و تفكّر كنی، در اخباری كه از اهل بیت عصمت و طهارت در مذمّت حبّ دنیا وارد شده و مفاسدى كه در دین و دنیا بر آن مترتّب است؛ تصدیق مى كنی، كه با هر قیمت هست، قطع این فساد را از صفحه قلب كرده و این ظلمت و كدورت را از فضاى دل بركنار كنی و این با قدرى همّت ممكن است. گرچه ترك مطلق از عهده هركس ساخته نیست، ولى كم كردن آن بسیار ممكن است.

     دنیاى مذموم، همان علاقه و حبّ و توجّه به آن است و الاّ اصل عالم، یكى از مشاهد جمال جمیله ی حقّ است و مهد تربیت اولیاء و عرفا باللّه است و مزرع آخرت است.(1)

     خار طریق وصول به كمالات و محروم کننده انسان از لذّت مناجات با حق؛ محبت به دنیا است، كه در احادیث آن را (رأس كل خطیئه) شمرده اند.

      مَثَل ما در این دنیا، مثل درختى است، كه ریشه به زمین بند نموده، هر چه نورس باشد؛ زودتر و سهل تر ریشه ی آن بیرون آید و اگر درخت احساس درد و سختى مى كرد، هر چه ریشه ی آن كمتر و سست تر بود، درد و سختى كمتر بود. نونهالى را كه تازه پنجه به زمین بند كرده، با زور كمى تمام ریشه اش بى زحمت و فشار بیرون آید؛ ولى چون سالها بر آن گذشت و ریشه آن در زمین فرو رفت و محكم شد، در بیرون آوردن آن، محتاج به تیشه و تبر شوند، تا ریشه هاى او را قطع كنند.

     درخت هرچه بزرگ شود، چند مترى بیشتر از زمین را فرا نگیرد و ریشه ندواند، ولى درخت حب دنیا، به تمام پهنا در عالم طبیعت - در ظاهر و باطن - ریشه افكند. ... لهذا از بُن كندن این درخت را، به سلامت ممكن نیست.

     چون انسان این مطلب را دریافت و با چشم بصیرت، به اول و آخر امر خود نظر كرد، بر خود لازم شمارد، كه این خار طریق را، كه اسم آن محبّت و رغبت به دنیا و مال و منال آن است؛ از سر راه خود بردارد.(2)

 پی نوشتها:

1- سرّالصلوة ، ص 30.

2- شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص 272 - 273.

نوشته شده در تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

ديشب  به سرم باز هوای دگر افتاد         
در خواب مرا سوی  خراسان گذر افتاد
چشمم به ضريحِ شَهِ والا گهر افتاد         
اين شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اين قبرِ غَريب الغُربا خسرو طوس است         
اين قبرِمُغيث الضُّعفا شَمس شُموس است
خاكِ درِ  او،  مرجعِ  ارواح و نفوس  است          
بايد  ز  رَهِ  صدق،  بر  ا ين  خا ك   در  افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اين روضه ی پر نور، به جنّت زده پهلو         
مغز مَلَك از عطر نسيمش شده خوشبو
بشنيد  نسيم  سحری  رايحه ی  او          
كز بوی بهشتيش، چنين بی خبر  افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
حورانِ  بهشتی  زده اند، در حرمش  صف         
خِيلِ مَلَك از نور، طَبَق ها  همه  بر كف
شاهان به ادب در حرمش گشته مُشرّف         
اينجاست كه تاج از سر هر تاجوَر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اولاد علی  شافع  يوم  عَرَصاتند         
د ا ر ا ی   مقا ما ت   رَ فيعُ  ا لدَّ رَ جا  تند
در روز قيامت همه اسباب نجاتند         
ای وای بر آن كس كه به اين دَرّه در افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد !
کام و دهن از نام علی يافت حَلاوت    
گل در چمن از نام علی يافت طَراوت
هر کس که به اين سلسله بنمود عَداوت    
در روز جزا، جايگهَش در سَقَر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
هر کس که به اين سلسله ی پاک جفا کرد    
بد کرد، نفهميد، غلط کرد، خطا کرد
ديدی که يزيد از ستم و کينه چه ها کرد    
آخر به دَرَک رفت و به روحش شَرَر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اولادِ اُمَيّه چو دَرِ کينه گشودند    
بر عِترَتِ اطهار بسی ظلم نمودند
آخر همگی بِيدَقی از لعن ربودند    
ديديم که از نام و نشانشان، اثر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
حَجّاج که شد منکر هر خارقِ عادات    
می کُشت به هر روز، بسی شيعه و سادات
امروز به او لعن کنند اهلِ سعادات    
آوازه ی ظلمش به همه بحر و بر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
کردند جفاها بنی عبّاسِ ستمگر    
مسموم شد از ظلم و جفا موسِیِ جعفر
بر قلب غريب الغربا، زَهر زد اَخگر    
ظلم بنی عباس، به گيتی سَمَر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
بست آب به قبر شهدا چون مُتوکّل    
در اوج فلک روح مَلَک شد متزلزل
دريا به فغان، موج زنان نعره زد از دل    
در سطح زمين، غُلغُله در خشک و تر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
جِيشِ مُتوکّل، به لبِ شط بِنِشَستَند    
بر زايِرِ شاه شهدا، راه ببستند
از کين، دل زَوّارِ حسين را بِشِکَستَند    
از قافله ی عشق، بسی دست و سر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
يا رب به حَقِ مَنزلتِ شاه شهيدان    
امسال نما لطف، به مرد و زنِ تهران
ما غرق گناهيم، تويی غافرِ عصيان    
اين شعر مرا بارِ دگر در نظر افتاد
                                        با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!


                                 « سيد اشرف الدّين حسينی -  نسيم شمال »

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

آدمی؛
     اگر پيامبر هم باشد، از زبان مردم آسوده نيست!

 اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است.
  اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است.
   اگر بخشش كند، می‌گويند افراط می‌كند.
    اگر ثروت اندوزی كند، می‌گويند بخيل است.
     اگر ساكت و خاموش باشد، می‌گويند لال است.
      اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند وراج و پر روست.
       اگر روزها را روزه بدارد و شب ‌ها نماز بخواند، می‌گويند رياكار است.
      و اگر نماز نخواند، می‌گويند كافر و بی دين است.

     پس فرزندم! نبايد به حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از خداوند نبايد از كسی ترسيد!
 
                                                            « منبع: كشكول شيخ بهايی »

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |


      هنگامی که هواپیمای حامل  بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولان کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال  کردند. هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱م زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت؛ از مصر تقاضا شد، تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش ها و تحقیقات از مصر به فرانسه منتقل شود. هنگامی که هواپیمای حامل بزرگ ترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولان کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش، در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.

     پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد؛ تا بزرگترین دانشمندان باستان شناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه،آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند. رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود؛ که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند، او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت، تا این که در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد. با تجهیزات پیشرفته و تجزیه های بسیار علمی و وقت گیر، بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد؛ دال بر این بود، که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود؛ این مسئله بود، که چگونه این جسد سالم تر از سایر اجساد باقی مانده است؟ در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.

     پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا ) بود؛ که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد، که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است. ولی موریس بوکای به شدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود، که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست؛ مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.

     در جواب او یکی از حضار بیان کرد، که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند؛ قصه ی غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است. حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد، که چگونه این امر ممکن است؟ با توجه به این که این مومیایی در سال ۱۸۹۸م و تقریبا درحدود دویست سال قبل کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان ۱۴۰۰ سال قبل پدید آمده است! چگونه با عقل جور در می آید؟ در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه، توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمی گذرد.

     موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می کرد، که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق شدن سخن می‌گوید؛ در حالی که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن می گوید؛ اما از نجات جسد هیچ سخنی به میان نمی‌آورد…! وی با خود می گفت؛ آیا امکان دارد، این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال می کرد؟ و آیا ممکن است که محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد، اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.

     پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند؛ ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت، تا این که تصمیم به سفر کشورهای اسلامی گرفت، زیرا می خواست از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن، اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:

« فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ » [ سوره یونس؛ آیه ۹۲ ]

     این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد:

               من به اسلام و به این قرآن ایمان آوردم!

     موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید، با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت، که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد. (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید). حاصل سالها تلاش و تحقیق این دانشمند فرانسوی کتابی بود، به نام ( قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید).

    « منبع: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=197303&forumID  »

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     عطار نیشابوری در باب تأثیر سخن بر انسان، چنین می گوید: « اگر یک سخن بر خلاف تو می گویند، در خون آن کس سعی می کنی و سال ها بدان یک سخن کینه می گیری، چون سخن باطل را در نفس تو چندین اثر است، سخن حق را هم اثری تواند بود، هزار چندان! اگر چه تو از آن خبر نداری. »

     چنان که از امام عبدالرحمن اَکّاف - رَحِمَهُ اللهِ عَلَیه پرسیدندکه: « کسی که قرآن می خواند و نمی داند که چه می خواند، آن را هیچ اثری بود؟ » گفت: « کسی که دارو می خورد و نمی داند که چه می خورد، اثر می کند! قرآن چگونه اثر نکند؟ بل که بسی اثر کند. » پس چگونه خواهد بود چون داند که چه می خواند! » (تذکره الاولیای شیخ فریدالدین عطار نیشابوری)

*****

     به همین جهت ما نیز به بررسی سخن و کردار بزرگان می پردازیم؛ تا از این راه، توشه ای درخورِ سفرِ پرخطرمان برگیریم.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « هر آن معصیت که اولِ آن ترس بود و آخرِ آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اولِ آن امن بود و آخرِ آن عُجب، بنده را از حق تعالی دور گرداند. مُطیعِ با عُجب، عاصی است؛ و عاصیِ با عُذر، مُطیع! »

     و نیز از ایشان نقل است که: «هر که مجاهده کند با نفس، برای نفس؛ برسد به کرامات! و هر که مجاهده کند با نفس، برای خداوند؛ برسد به خداوند! »

     و نیز فرمودند: « الهام از اوصافِ مقبولان است و استدلال ساختن که بی الهام بود، از علامتِ راندِگان است. » 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

الهی سينه ای ده آتش افروز    
در آن سينه دلی وآن دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نيست، دل نيست    
دِلِ افسرده غير از آب و گل نيست
دلم پُر شعله گردان، سينه پُر دود    
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی دَرد پَروَرد    
دلی در وِی درون دَرد و برون دَرد
به سوزی ده کلامم را روايی    
کز آن گرمی کند، آتش گدايی
دلم را داغ عشقی بر جَبين نِه    
زبانم را بيانی آتشين دِه
سخن کز سوز دل تابی ندارد    
چکد گر آب از او، آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور    
چراغی زو به غايت روشنی دور
بده گرمی دِلِ افسرده ام را    
فروزان کن چراغ مُرده ام را
ندارد راه فکرم روشنايی    
ز لطفت پَرتُوی دارم گدايی
اگر لطف تو نَبوَد پَرتو انداز    
کجا فکر و کجا گنجينه ی راز
زگنج راز در هر کُنجِ سينه    
نهاده خازنِ تو صد دفينه
ولی لطف تو گر نَبوَد، به صد رنج    
پَشيزی کس نيابد زان همه گنج
چو در هر کُنج، صد گنجينه داری    
نمی خواهم که نوميدم گذاری
به راهِ اين اميدِ پيچ در پيچ    
مرا لطف تو می بايد، دگر هيچ!          
                             « وحشی بافقی »

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

جهان عرصه ی عبرت آموزی است          شکست اولين گام پيروزی است!

     در زمان ها ی گذشته، پادشاهی یک تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای اين كه عكس العمل مردم را ببيند، خودش در جايی مخفی شد. بعضی از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه، بی تفاوت از كنار تخته سنگ می گذشتند. بسياری هم غرولند می كردند؛ كه اين چه شهری است، كه نظم ندارد. حاكم اين شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...! با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی داشت.

     نزديك غروب، يك روستايی كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود، به سنگ نزديك شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتی بود، تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناری قرار داد. ناگهان كيسه ای را ديد، كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود، كيسه را باز كرد و داخل آن مقداری سكه های طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود:

        « هر سد و مانعی می تواند يك شانس برای تغيير زندگی انسان باشد! »

***

     برای رسيدن به کاميابی، نبايد از موانع و شکست های پيشين خيلی ساده بگذريد؛ شناخت موشکافانه آنها و بررسی راه های درست گذر از آن ها، پيشرفت شما را در پی خواهد داشت!

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

يکشنبه بود و طبق معمول هر هفته؛

رزی، خانم نسبتا مسن محله، داشت از  کليسا برمی گشت …!

در همين حال نوه  اش از راه رسيد و با کنايه به او گفت:

« مامان بزرگ، تو مراسم امروز، پدر روحانی براتون چی موعظه  کرد ؟! »

خانم پير مدتی  فکر کرد و سرش را تکان داد و گفت:

« عزيزم! اصلا يک کلمه اش رو هم  نمی تونم به ياد بيارم !!! »

نوه پوزخند ی زد و به او گفت:

« تو که چيزی يادت نمی آد؛ واسه چی هر هفته، همش می ری کليسا ؟!! »

تبسمی بر لبان مادر بزرگ نقش بست.

خم شد، سبد نخ و کاموایش را خالی کرد و به دست نوه اش داد و گفت:

« عزيزم! ممکنه بری اينو از حوض پر آب کنی و برام بياری ؟! »

نوه با تعجب پرسيد: « تو اين سبد؟ غير ممکنه!

با اين همه شکاف و درز داخل سبد  آبی توش بمونه !!! »

رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد: « لطفا اين کار رو انجام بده عزيزم! »

دخترک غر و غر کنان و در حالی که مادربزرگش را مسخره می کرد؛

سبد را برداشت و رفت. اما چند لحظه بعد، برگشت و با لحن پيروزمندانه ای گفت:

« من می دونستم که امکان پذير نيست، ببين حتی يه قطره آب هم ته سبد نمونده !! »

مادر بزرگ سبد را از دست نوه اش گرفت و با دقت زيادی آن را بررسی کرد و گفت:

« آره، راست ميگی! اصلا آبی توش نيست؛

اما به نظر می رسه، سبد تميزتر شده! [ درست می گم؟ ] يه نيگاه بنداز …!!! »

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     حضرت امام موسی ابن جعفر (ع) فرمودند :

کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبو ن است؛

کسی که دومین روزش بد تر از روز اولش باشد، ملعون است؛

کسی که در خودش افزایش نبیند، در نقصان است؛

کسی که درنقصان است، مرگ برای او بهتر از زند گی است!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     حقيقت انسان به آن چه اظهار می کند نيست! بلکه حقيقت او نهفته در آن چیزی است، که از اظهار آن عاجز است! بنابراين اگر خواستی او را بشناسی؛ نه به گفته هايش، بلکه به ناگفته هايش گوش فرا بسپار!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |


     حبیب نجّار، شخصیتى مسیحى است كه در منابع اسلامى، به مؤمن آل‌ یس ملقب است. نسب او را، به اختلاف، حبیب‌بن اَبریا، حبیب‌بن مرى و حبیب‌ بن اسرائیل ضبط كرده‌اند. شغل هاى گوناگونى چون ریسمان‌بافى و كفاشى براى او ذكر شده. گر چه حرفه وى در بیشتر منابع نجّارى و لقبش نجّار است و گفته‌اند چون پیش از ایمان آوردن بت ‌تراش بوده او را با این لقب خوانده‌اند. درباره زندگى زاهدانه و رفتارهاى عابدانه وى مطالب اندكى در منابع آمده است.

     نام حبیب نجّار صریحاً در قرآن نیامده، اما در منابع اسلامى، ضمن نقل ماجراى «اصحاب‌القریة» (سوره یس، آیات 13 الی 29)، به نام وى تصریح شده است. بنابر این آیات، پس از اینكه اصحاب قریه دو رسولى را كه براى دعوت آنان به توحید آمده بودند؛ تكذیب می‌كنند، مردى شتابان از دور دست شهر می‌آید و مردم را به پیروى از رسولان فرا می‌خواند و ایمان خود را به پروردگار آشكار می‌سازد. پس از مرگ وى، قوم او با صیحه‌اى هلاك می‌گردند. در منابع اسلامى، این مرد مؤمن، حبیب نجّار دانسته شده است.

     در تفاسیر و تواریخ اسلامى این داستان با تفصیل بیشتر و گاه با اختلافاتى نقل شده است. بر این اساس، عیسى (علیه‌السلام) دو تن از حواریون خود را به انطاكیه كه در قرآن «القَرْیة» خوانده شده است، می‌فرستد. فرستادگان عیسى (ع) در حوالى شهر با چوپان پیرى روبه‌رو می‌شوند و او را به پرستش خدا و دین عیسى (ع) دعوت می‌كنند. چوپان از آنان درخواست معجزه می‌كند و ایشان پسر بیمار او را شفا می‌دهند و پیرمرد، كه همان حبیب نجّار است به گفته‌هاى آنان ایمان می‌آورد.

     دلایل دیگرى نیز براى ایمان آوردن حبیب نقل شده است، از جمله این كه رسولان، پسر او را كه هفت روز از مرگش می‌گذشت، زنده كردند و دیگر این كه خودِ حبیب را كه به جذام مبتلا بود شفا دادند. فرستادگان پس از ورود به انطاكیه، به دستور پادشاه زندانى می‌شوند. عیسى (ع) رسول سومى را به یاریشان می‌فرستد و آنان در حضور پادشاه معجزاتى از خود نشان می‌دهند؛ اما پادشاه و اطرافیان او بنا به قولى، تصمیم به قتل رسولان می‌گیرند. حبیب نجّار هنگامی ‌كه از این خبر آگاه می‌شود، شتابان خود را به منكران می‌رساند و آنان را به پذیرش یگانه‌ پرستى و معاد دعوت می‌كند، اما مردم به او حمله می‌كنند و او را به طرز فجیعى به قتل می‌رسانند.

     در منابع تفسیرى و روایى، از حبیب نجّار و ایمان وى تجلیل شده است. اگر چه به نوشته برخى منابع، وى پیش از ایمان به رسولان، مشرك بوده است و حتى گفته‌اند، هفتاد سال بت می‌پرستیده است؛ ولى عده‌اى وى را در زمره كسانى چون ورقةبن نوفل*، بحیرا* و قیس‌بن ساعده* شمرده‌اند؛ كه پیش از بعثت پیامبر اكرم (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) به او ایمان داشته‌اند. چنان‌كه تصریح شده، حبیب نجار ششصد سال پیش از ظهور اسلام، به حضرت محمد (ص) مؤمن بوده است.

      بر اساس حدیثى نبوى، حبیب نجّار كه از او با لقب مؤمن آل ‌یس یاد شده است، به همراه حزقیل* (ملقب به مؤمن آل ‌فرعون) و حضرت على (علیه‌السلام) كسانی‌اند، كه حتى لحظه‌اى به خدا كافر نشدند. در احادیث دیگرى از پیامبر اكرم (ص)، حبیب نجّار از صدیقان، مقربان الهى و اهل بهشت و یكى از مصادیق «ثُلَّةٌ من الاَوَّلین» (سوره واقعه، آیه 13) معرفى شده است.

     در منبعى متقدم، محل دفن حبیب نجّار بازار انطاكیه ذكر شده است؛ اما به گزارش منابع جدید، مقبره وى در مشرق انطاكیه، در دامنه كوه سلبیوس، كه جبل حبیب نجّار نامیده می‌شود؛ قرار دارد. در خیابان اصلى انطاكیه نیز مسجدى به نام حبیب نجّار هست، كه ابتدا كلیساى جامع انطاكیه بوده و در دوره اسلامى، مسجد شده است. در منبعى قدیمى نیز از وجود این مسجد خبر داده شده است. همچنین در یكى از تراجم نسبتآ متأخر، از قریه‌اى به نام سیدى حبیب نجّار سخن گفته شده است. در انطاكیه ی امروزى قریه‌اى به این نام وجود ندارد، اما ناحیه هم‌ جوار مسجد حبیب نجّار، داربوس نام دارد؛ كه شاید همان قریه باشد.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

*  حاجت خود را جز به سه كس مگو: « ديندار ، جوانمرد، بزرگ زاده! »

*  كسي كه به خدا توكل كند و انتخاب نيكوي خدا را ترجيح دهد، زير بار منت انتخاب ديگران نخواهد رفت.

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     پسرک از پدر بزرگش پرسید : پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟ پدربزرگ پاسخ داد : درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی! پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید : اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام!

     پدر بزرگ گفت: بستگی داره چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی:

صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.

صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

و سر انجام پنجمین صفت مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی و بدانی چه می کنی.

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

اعجاز قرآن کریم؛ (سوره کوثر)

     به عقیده ما مسلمین, قرآن سخن و وحی خداوند یکتاست. سخنی است که شنیدنش لرزه بر اندام می آورد. درون آدمی را نرم کرده و ذهن را متوجه ذکر خدا می کند. سخن خداوندی است که صاحب ملکوت آسمانها و زمين است و آگاه و دانا به ریز و درشت خلقت است. این است که ماقرآن را روشنگر و راهنما می دانیم و عقیده داریم که معجزه پیامبر است.

     از طرفی هر انسان غیر مسلمانی که بدون تعصب و غرض قرآن را بخواند بر نظم و آهنگ دلنواز آن اذعان دارد. این خود شاهدی بر اعجاز کلامی قرآن است، چرا که قرآن وحی بر پیامبری بی سواد بوده است. ولی چنان آهنگ کلامی قرآن زیبا بوده و چنان  معانی آن بر دل می نشسته که اعراب زمان پیامبر را مسلمان کرده. اعرابی که خود سخنور بوده اند و شعرای بسیاری داشته اند در برابر نظم و آهنگ کلام خدا سر فرود آورده اند. از طرفی کفاری که تعصب چشمانشان را کور و گوشهایشان را سنگین کرده بود قرآن را نمی پذیرفتند. گاهی به پیامبر تهمت شاعری می زدند و گاهی قرآن را افسانه های پیشین می خواندند.

     برای اثبات بطلان ادعای کفار زمان پیامبر و همچنین کسانی که با تعصب و دیده کور به قرآن می نگرند ، خداوند آنها را به آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن فرا می خواند. به این موضوع در پنج جای قرآن اشاره شده است:

۱-  سوره ۲ آیات ۲۳ و ۲۴

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ ايم شك داريد پس اگر راست مى‏ گوييد سوره ‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد. پس اگر نكرديد و هرگز نمى ‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.

۲-  سوره ۱۷ آیه ۸۸

بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.

۳-  سوره ۱۱ آیات ۱۳ و ۱۴

يا مى‏ گويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏ گوييد ده سوره برساخته‏ شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‏ توانيد فرا خوانيد و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهي نازل شده و هيچ معبودي جز او نيست آيا با اين حال تسليم مي‏ شويد؟

۴-  سوره ۱۰ آیات ۳۸ و ۳۹

يا مى‏ گويند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏ گوييد سوره‏ اى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مى‏ توانيد فرا خوانيد.بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند.

۵-  سوره ۵۲ آیات ۳۳ و ۳۴
مى‏ گويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند. پس اگر راست مى‏ گويند سخنى مثل آن بياورند.

     بر طبق این آیات خداوند ناباوران را به آوردن سوره ای شبیه قرآن فرا می خواند. کفار زمان پیامبر با همه سخن وریشان و تسلطشان به زبان عربی نتوانستند این کار را بکنند. آنها که تهمت شاعری به پیامبر می زدند فرصت طلایی به دست آورده بودند تا در زمانی که اسلام نو پا بود و تعداد مسلمین بسیار اندک ، این دین جدید را فقط با آوردن یک سوره به زانو بیاورند ولی نتوانستند. اکنون که قرنها از این فرا خوانی قرآن می گذرد، عده ای از مخالفان قرآن که نه تنها نظم و زیبایی ظاهری قرآن را درک تکرده اند بلکه مفهوم و معنی قرآن را نیز متوجه نمی شوند، ادعا می کنند که تقلید از قرآن و نوشتن سوره ای مثل  سوره های قرآن کاری ساده است.

     بعضیها پا را فراتر گذاشته و اشعار حافظ و فردوسی و شاعران دیگر را برتر از قرآن می دانند. این عده خود درک نمی کنند که سخنور و شاعر برجسته ای چون حافظ خود به اعجاز قرآن اذعان داشته چرا که شعر می سروده و تفاوت شعر خود با قرآن را درک می کرده. قرآن برای این موضوع مثال عصای موسی را می آورد. وقتی که موسی عصای خود را به اذن خداوند تبدیل به مار کرد ، فرعون که احاطه علمی نداشت و تعصب چشمانش را کور کرده بود معجزه موسی را نمی پذیرفت در حالیکه جادوگران او که فرعون برای مبارزه با موسی فرا خوانده بود ، ضعف و محدودیت خود را درک می کردند  و با دیدن معجزه موسی ایمان آوردند. چرا که آنها بر خلاف فرعون می دیدند، که کار موسی از عهده یک انسان خارج است و تنها یک قدرت ما فوق طبیعی و برتر از عهده آن بر می آید.

     در اینجا برای نشان دادن پوچی ادعای این افراد تصمیم گرفتم که از دید یک غیر مسلمان ولی بدون تعصب به این موضوع نگاه کنم. ببینم بدون در نظر گرفتن اعتقاداتم به عنوان یک مسلمان آیا می توانم سوره ای مانند سوره های قرآن بنویسم یا نه؟ اگر در انتها اذعان کردم که این کار نه تنها از عهده من بلکه از عهده هیچ انسانی بر نمی آید، خط بطلانی می کشم  بر ادعای مخالفین  متعصب  قرآن کریم!
     برای اینکار به کوتاه ترین سوره قرآن توجه کردم. سوره کوثر کوتاه ترین سوره قرآن است که تنها ده کلمه دارد:

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ : ما تو را [چشمه] كوثر و فراوانی تعمت داديم.
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ :  پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن.
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ : دشمنت‏ خود بى‏ تبار و دست کوتاه از آینده خواهد بود.

     با خواندن این سوره متوجه می شویم که این سوره به صورت نظم است. پس اگر قرار باشد سوره ای مانند این بیاوریم باید به صورت نظم باشد. از طرفی کلمات نظم به دقت انتخاب شده اند. کوثر و انهر و ابتر هر سه چهار حرف دارند که نوشتن نظمی مثل آن را مشکل می کنند. در قدم بعد به دنبال این سه لغت در قرآن گشتم. متوجه شدم که این سه لغت تنها و تنها یکبار و آنهم در این سوره آمده اند. این یعنی اگر قرآن ساخته سخنان پیامبر می بود او باید با لغاتی که نه قبل و نه بعد از آن استفاده می کند شعر بگوید. این نوشتن سوره ای مثل این را بسیار مشکل می کند. ما شاید بتوانیم از سخن دیگران تقلید کنیم ولی اگر لازم بود که با لغاتی که هرگز استفاده نکرده ایم نظم بگوییم کار بسیار مشکلی می داشتیم. تا اینجا من فقط به نظم ظاهری قرآن نگاه کرده ام  و فعلا بسیار تحت تاثیر قرار گرفته ام.

     در مرحله بعد به معنی و مفهوم سوره نگاه کردم. این تیر خلاصی بود برای من که ایمان بیاورم نه  تنها من بلکه هیچ انسان دیگری نمی تواند شبیه این سوره بیاورد. آیات پیشگویی هستند در مورد مخالفان پیامبر که در زمان پیامبر به حقیقت پیوست. پیامبر به اوج اقتدار رسید و خداوند نعمتش را بر او کامل کرد و دشمنانش همه کوتاه دست ماندند. هیچ انسانی هرگز نخواهد توانست آینده را پیشگویی کند. اگر اعراب زمان پیامبر در برابرنظم و آهنگ سوره کو ثر سر تسلیم فرد آوردند اکنون ما باید سر تعظیم بر مفهوم آن نیز فرود بیاوریم. این یعنی ما با درک اندکی که از قرآن داریم اگر بدون تعصب به کوچکترین سوره قرآن بنگریم اذعان می کنیم که این سوره سخن قدرتی است که دانای نهان و غیب است. خداند در قرآن می فرماید:

و كليدهاى غيب تنها نزد اوست جز او [كسى] آن را نمى‏ داند و آنچه در خشكى و درياست مى‏ داند و هيچ برگى فرو نمى‏ افتد مگر [اينكه] آن را مى‏ داند و هيچ دانه‏ اى در تاريكي هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است.

     سوره های دیگر هر کدام داستانی دگر دارند و عظمتی دگر. ما با دانش اندکمان تنها در حد و اندازه فهممان می توایم از قرآن استفاده کنیم و با توسل به خدا قرآن را راهنمای مسیرمان قرار دهیم.

( منبع: http://www.parsquran.com/?p=94&akst_action=share-this )

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.