عطر ملکوت
شمیم پاک روح عرشیان است / که جان بخش وجود فرشیان است
نوشته شده در تاريخ شنبه 9 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

جهان عرصه ی عبرت آموزی است          شکست اولين گام پيروزی است!

     در زمان ها ی گذشته، پادشاهی یک تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای اين كه عكس العمل مردم را ببيند، خودش در جايی مخفی شد. بعضی از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه، بی تفاوت از كنار تخته سنگ می گذشتند. بسياری هم غرولند می كردند؛ كه اين چه شهری است، كه نظم ندارد. حاكم اين شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ...! با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی داشت.

     نزديك غروب، يك روستايی كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود، به سنگ نزديك شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتی بود، تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناری قرار داد. ناگهان كيسه ای را ديد، كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود، كيسه را باز كرد و داخل آن مقداری سكه های طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود:

        « هر سد و مانعی می تواند يك شانس برای تغيير زندگی انسان باشد! »

***

     برای رسيدن به کاميابی، نبايد از موانع و شکست های پيشين خيلی ساده بگذريد؛ شناخت موشکافانه آنها و بررسی راه های درست گذر از آن ها، پيشرفت شما را در پی خواهد داشت!

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

يکشنبه بود و طبق معمول هر هفته؛

رزی، خانم نسبتا مسن محله، داشت از  کليسا برمی گشت …!

در همين حال نوه  اش از راه رسيد و با کنايه به او گفت:

« مامان بزرگ، تو مراسم امروز، پدر روحانی براتون چی موعظه  کرد ؟! »

خانم پير مدتی  فکر کرد و سرش را تکان داد و گفت:

« عزيزم! اصلا يک کلمه اش رو هم  نمی تونم به ياد بيارم !!! »

نوه پوزخند ی زد و به او گفت:

« تو که چيزی يادت نمی آد؛ واسه چی هر هفته، همش می ری کليسا ؟!! »

تبسمی بر لبان مادر بزرگ نقش بست.

خم شد، سبد نخ و کاموایش را خالی کرد و به دست نوه اش داد و گفت:

« عزيزم! ممکنه بری اينو از حوض پر آب کنی و برام بياری ؟! »

نوه با تعجب پرسيد: « تو اين سبد؟ غير ممکنه!

با اين همه شکاف و درز داخل سبد  آبی توش بمونه !!! »

رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد: « لطفا اين کار رو انجام بده عزيزم! »

دخترک غر و غر کنان و در حالی که مادربزرگش را مسخره می کرد؛

سبد را برداشت و رفت. اما چند لحظه بعد، برگشت و با لحن پيروزمندانه ای گفت:

« من می دونستم که امکان پذير نيست، ببين حتی يه قطره آب هم ته سبد نمونده !! »

مادر بزرگ سبد را از دست نوه اش گرفت و با دقت زيادی آن را بررسی کرد و گفت:

« آره، راست ميگی! اصلا آبی توش نيست؛

اما به نظر می رسه، سبد تميزتر شده! [ درست می گم؟ ] يه نيگاه بنداز …!!! »

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     حضرت امام موسی ابن جعفر (ع) فرمودند :

کسی که دو روزش مساوی باشد، مغبو ن است؛

کسی که دومین روزش بد تر از روز اولش باشد، ملعون است؛

کسی که در خودش افزایش نبیند، در نقصان است؛

کسی که درنقصان است، مرگ برای او بهتر از زند گی است!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     حقيقت انسان به آن چه اظهار می کند نيست! بلکه حقيقت او نهفته در آن چیزی است، که از اظهار آن عاجز است! بنابراين اگر خواستی او را بشناسی؛ نه به گفته هايش، بلکه به ناگفته هايش گوش فرا بسپار!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |


     حبیب نجّار، شخصیتى مسیحى است كه در منابع اسلامى، به مؤمن آل‌ یس ملقب است. نسب او را، به اختلاف، حبیب‌بن اَبریا، حبیب‌بن مرى و حبیب‌ بن اسرائیل ضبط كرده‌اند. شغل هاى گوناگونى چون ریسمان‌بافى و كفاشى براى او ذكر شده. گر چه حرفه وى در بیشتر منابع نجّارى و لقبش نجّار است و گفته‌اند چون پیش از ایمان آوردن بت ‌تراش بوده او را با این لقب خوانده‌اند. درباره زندگى زاهدانه و رفتارهاى عابدانه وى مطالب اندكى در منابع آمده است.

     نام حبیب نجّار صریحاً در قرآن نیامده، اما در منابع اسلامى، ضمن نقل ماجراى «اصحاب‌القریة» (سوره یس، آیات 13 الی 29)، به نام وى تصریح شده است. بنابر این آیات، پس از اینكه اصحاب قریه دو رسولى را كه براى دعوت آنان به توحید آمده بودند؛ تكذیب می‌كنند، مردى شتابان از دور دست شهر می‌آید و مردم را به پیروى از رسولان فرا می‌خواند و ایمان خود را به پروردگار آشكار می‌سازد. پس از مرگ وى، قوم او با صیحه‌اى هلاك می‌گردند. در منابع اسلامى، این مرد مؤمن، حبیب نجّار دانسته شده است.

     در تفاسیر و تواریخ اسلامى این داستان با تفصیل بیشتر و گاه با اختلافاتى نقل شده است. بر این اساس، عیسى (علیه‌السلام) دو تن از حواریون خود را به انطاكیه كه در قرآن «القَرْیة» خوانده شده است، می‌فرستد. فرستادگان عیسى (ع) در حوالى شهر با چوپان پیرى روبه‌رو می‌شوند و او را به پرستش خدا و دین عیسى (ع) دعوت می‌كنند. چوپان از آنان درخواست معجزه می‌كند و ایشان پسر بیمار او را شفا می‌دهند و پیرمرد، كه همان حبیب نجّار است به گفته‌هاى آنان ایمان می‌آورد.

     دلایل دیگرى نیز براى ایمان آوردن حبیب نقل شده است، از جمله این كه رسولان، پسر او را كه هفت روز از مرگش می‌گذشت، زنده كردند و دیگر این كه خودِ حبیب را كه به جذام مبتلا بود شفا دادند. فرستادگان پس از ورود به انطاكیه، به دستور پادشاه زندانى می‌شوند. عیسى (ع) رسول سومى را به یاریشان می‌فرستد و آنان در حضور پادشاه معجزاتى از خود نشان می‌دهند؛ اما پادشاه و اطرافیان او بنا به قولى، تصمیم به قتل رسولان می‌گیرند. حبیب نجّار هنگامی ‌كه از این خبر آگاه می‌شود، شتابان خود را به منكران می‌رساند و آنان را به پذیرش یگانه‌ پرستى و معاد دعوت می‌كند، اما مردم به او حمله می‌كنند و او را به طرز فجیعى به قتل می‌رسانند.

     در منابع تفسیرى و روایى، از حبیب نجّار و ایمان وى تجلیل شده است. اگر چه به نوشته برخى منابع، وى پیش از ایمان به رسولان، مشرك بوده است و حتى گفته‌اند، هفتاد سال بت می‌پرستیده است؛ ولى عده‌اى وى را در زمره كسانى چون ورقةبن نوفل*، بحیرا* و قیس‌بن ساعده* شمرده‌اند؛ كه پیش از بعثت پیامبر اكرم (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) به او ایمان داشته‌اند. چنان‌كه تصریح شده، حبیب نجار ششصد سال پیش از ظهور اسلام، به حضرت محمد (ص) مؤمن بوده است.

      بر اساس حدیثى نبوى، حبیب نجّار كه از او با لقب مؤمن آل ‌یس یاد شده است، به همراه حزقیل* (ملقب به مؤمن آل ‌فرعون) و حضرت على (علیه‌السلام) كسانی‌اند، كه حتى لحظه‌اى به خدا كافر نشدند. در احادیث دیگرى از پیامبر اكرم (ص)، حبیب نجّار از صدیقان، مقربان الهى و اهل بهشت و یكى از مصادیق «ثُلَّةٌ من الاَوَّلین» (سوره واقعه، آیه 13) معرفى شده است.

     در منبعى متقدم، محل دفن حبیب نجّار بازار انطاكیه ذكر شده است؛ اما به گزارش منابع جدید، مقبره وى در مشرق انطاكیه، در دامنه كوه سلبیوس، كه جبل حبیب نجّار نامیده می‌شود؛ قرار دارد. در خیابان اصلى انطاكیه نیز مسجدى به نام حبیب نجّار هست، كه ابتدا كلیساى جامع انطاكیه بوده و در دوره اسلامى، مسجد شده است. در منبعى قدیمى نیز از وجود این مسجد خبر داده شده است. همچنین در یكى از تراجم نسبتآ متأخر، از قریه‌اى به نام سیدى حبیب نجّار سخن گفته شده است. در انطاكیه ی امروزى قریه‌اى به این نام وجود ندارد، اما ناحیه هم‌ جوار مسجد حبیب نجّار، داربوس نام دارد؛ كه شاید همان قریه باشد.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

*  حاجت خود را جز به سه كس مگو: « ديندار ، جوانمرد، بزرگ زاده! »

*  كسي كه به خدا توكل كند و انتخاب نيكوي خدا را ترجيح دهد، زير بار منت انتخاب ديگران نخواهد رفت.

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     پسرک از پدر بزرگش پرسید : پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟ پدربزرگ پاسخ داد : درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی! پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید : اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام!

     پدر بزرگ گفت: بستگی داره چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی:

صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.

صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

و سر انجام پنجمین صفت مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی و بدانی چه می کنی.

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

اعجاز قرآن کریم؛ (سوره کوثر)

     به عقیده ما مسلمین, قرآن سخن و وحی خداوند یکتاست. سخنی است که شنیدنش لرزه بر اندام می آورد. درون آدمی را نرم کرده و ذهن را متوجه ذکر خدا می کند. سخن خداوندی است که صاحب ملکوت آسمانها و زمين است و آگاه و دانا به ریز و درشت خلقت است. این است که ماقرآن را روشنگر و راهنما می دانیم و عقیده داریم که معجزه پیامبر است.

     از طرفی هر انسان غیر مسلمانی که بدون تعصب و غرض قرآن را بخواند بر نظم و آهنگ دلنواز آن اذعان دارد. این خود شاهدی بر اعجاز کلامی قرآن است، چرا که قرآن وحی بر پیامبری بی سواد بوده است. ولی چنان آهنگ کلامی قرآن زیبا بوده و چنان  معانی آن بر دل می نشسته که اعراب زمان پیامبر را مسلمان کرده. اعرابی که خود سخنور بوده اند و شعرای بسیاری داشته اند در برابر نظم و آهنگ کلام خدا سر فرود آورده اند. از طرفی کفاری که تعصب چشمانشان را کور و گوشهایشان را سنگین کرده بود قرآن را نمی پذیرفتند. گاهی به پیامبر تهمت شاعری می زدند و گاهی قرآن را افسانه های پیشین می خواندند.

     برای اثبات بطلان ادعای کفار زمان پیامبر و همچنین کسانی که با تعصب و دیده کور به قرآن می نگرند ، خداوند آنها را به آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن فرا می خواند. به این موضوع در پنج جای قرآن اشاره شده است:

۱-  سوره ۲ آیات ۲۳ و ۲۴

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ ايم شك داريد پس اگر راست مى‏ گوييد سوره ‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد. پس اگر نكرديد و هرگز نمى ‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.

۲-  سوره ۱۷ آیه ۸۸

بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.

۳-  سوره ۱۱ آیات ۱۳ و ۱۴

يا مى‏ گويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏ گوييد ده سوره برساخته‏ شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‏ توانيد فرا خوانيد و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند بدانيد با علم الهي نازل شده و هيچ معبودي جز او نيست آيا با اين حال تسليم مي‏ شويد؟

۴-  سوره ۱۰ آیات ۳۸ و ۳۹

يا مى‏ گويند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مى‏ گوييد سوره‏ اى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مى‏ توانيد فرا خوانيد.بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند.

۵-  سوره ۵۲ آیات ۳۳ و ۳۴
مى‏ گويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند. پس اگر راست مى‏ گويند سخنى مثل آن بياورند.

     بر طبق این آیات خداوند ناباوران را به آوردن سوره ای شبیه قرآن فرا می خواند. کفار زمان پیامبر با همه سخن وریشان و تسلطشان به زبان عربی نتوانستند این کار را بکنند. آنها که تهمت شاعری به پیامبر می زدند فرصت طلایی به دست آورده بودند تا در زمانی که اسلام نو پا بود و تعداد مسلمین بسیار اندک ، این دین جدید را فقط با آوردن یک سوره به زانو بیاورند ولی نتوانستند. اکنون که قرنها از این فرا خوانی قرآن می گذرد، عده ای از مخالفان قرآن که نه تنها نظم و زیبایی ظاهری قرآن را درک تکرده اند بلکه مفهوم و معنی قرآن را نیز متوجه نمی شوند، ادعا می کنند که تقلید از قرآن و نوشتن سوره ای مثل  سوره های قرآن کاری ساده است.

     بعضیها پا را فراتر گذاشته و اشعار حافظ و فردوسی و شاعران دیگر را برتر از قرآن می دانند. این عده خود درک نمی کنند که سخنور و شاعر برجسته ای چون حافظ خود به اعجاز قرآن اذعان داشته چرا که شعر می سروده و تفاوت شعر خود با قرآن را درک می کرده. قرآن برای این موضوع مثال عصای موسی را می آورد. وقتی که موسی عصای خود را به اذن خداوند تبدیل به مار کرد ، فرعون که احاطه علمی نداشت و تعصب چشمانش را کور کرده بود معجزه موسی را نمی پذیرفت در حالیکه جادوگران او که فرعون برای مبارزه با موسی فرا خوانده بود ، ضعف و محدودیت خود را درک می کردند  و با دیدن معجزه موسی ایمان آوردند. چرا که آنها بر خلاف فرعون می دیدند، که کار موسی از عهده یک انسان خارج است و تنها یک قدرت ما فوق طبیعی و برتر از عهده آن بر می آید.

     در اینجا برای نشان دادن پوچی ادعای این افراد تصمیم گرفتم که از دید یک غیر مسلمان ولی بدون تعصب به این موضوع نگاه کنم. ببینم بدون در نظر گرفتن اعتقاداتم به عنوان یک مسلمان آیا می توانم سوره ای مانند سوره های قرآن بنویسم یا نه؟ اگر در انتها اذعان کردم که این کار نه تنها از عهده من بلکه از عهده هیچ انسانی بر نمی آید، خط بطلانی می کشم  بر ادعای مخالفین  متعصب  قرآن کریم!
     برای اینکار به کوتاه ترین سوره قرآن توجه کردم. سوره کوثر کوتاه ترین سوره قرآن است که تنها ده کلمه دارد:

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ : ما تو را [چشمه] كوثر و فراوانی تعمت داديم.
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ :  پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن.
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ : دشمنت‏ خود بى‏ تبار و دست کوتاه از آینده خواهد بود.

     با خواندن این سوره متوجه می شویم که این سوره به صورت نظم است. پس اگر قرار باشد سوره ای مانند این بیاوریم باید به صورت نظم باشد. از طرفی کلمات نظم به دقت انتخاب شده اند. کوثر و انهر و ابتر هر سه چهار حرف دارند که نوشتن نظمی مثل آن را مشکل می کنند. در قدم بعد به دنبال این سه لغت در قرآن گشتم. متوجه شدم که این سه لغت تنها و تنها یکبار و آنهم در این سوره آمده اند. این یعنی اگر قرآن ساخته سخنان پیامبر می بود او باید با لغاتی که نه قبل و نه بعد از آن استفاده می کند شعر بگوید. این نوشتن سوره ای مثل این را بسیار مشکل می کند. ما شاید بتوانیم از سخن دیگران تقلید کنیم ولی اگر لازم بود که با لغاتی که هرگز استفاده نکرده ایم نظم بگوییم کار بسیار مشکلی می داشتیم. تا اینجا من فقط به نظم ظاهری قرآن نگاه کرده ام  و فعلا بسیار تحت تاثیر قرار گرفته ام.

     در مرحله بعد به معنی و مفهوم سوره نگاه کردم. این تیر خلاصی بود برای من که ایمان بیاورم نه  تنها من بلکه هیچ انسان دیگری نمی تواند شبیه این سوره بیاورد. آیات پیشگویی هستند در مورد مخالفان پیامبر که در زمان پیامبر به حقیقت پیوست. پیامبر به اوج اقتدار رسید و خداوند نعمتش را بر او کامل کرد و دشمنانش همه کوتاه دست ماندند. هیچ انسانی هرگز نخواهد توانست آینده را پیشگویی کند. اگر اعراب زمان پیامبر در برابرنظم و آهنگ سوره کو ثر سر تسلیم فرد آوردند اکنون ما باید سر تعظیم بر مفهوم آن نیز فرود بیاوریم. این یعنی ما با درک اندکی که از قرآن داریم اگر بدون تعصب به کوچکترین سوره قرآن بنگریم اذعان می کنیم که این سوره سخن قدرتی است که دانای نهان و غیب است. خداند در قرآن می فرماید:

و كليدهاى غيب تنها نزد اوست جز او [كسى] آن را نمى‏ داند و آنچه در خشكى و درياست مى‏ داند و هيچ برگى فرو نمى‏ افتد مگر [اينكه] آن را مى‏ داند و هيچ دانه‏ اى در تاريكي هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است.

     سوره های دیگر هر کدام داستانی دگر دارند و عظمتی دگر. ما با دانش اندکمان تنها در حد و اندازه فهممان می توایم از قرآن استفاده کنیم و با توسل به خدا قرآن را راهنمای مسیرمان قرار دهیم.

( منبع: http://www.parsquran.com/?p=94&akst_action=share-this )

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است!

تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقي بود.
پريشان شد و آشفته و عصباني نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد.

داد زد و بد وبيراه گفت؛

خدا سكوت كرد.
جيغ كشيد و جار و جنجال راه انداخت؛
خدا سكوت كرد.
آسمان و زمين را به هم ريخت؛
خدا سكوت كرد.
به پر و پاي فرشته ها و ا نسان پيچيد؛
خدا سكوت كرد.
كفر گفت و سجاده دور انداخت؛
خدا سكوت كرد.
دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد!
خدا سكوتش را شكست و گفت: « عزيزم ... !

يك روز ديگر هم رفت؛

تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي،
تنها يك روز ديگر باقي است!
بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن! »
لا به لاي هق هقش گفت: « اما با يك روز... ؟
با يك روز چه كار مي توان كرد ؟ »
خدا گفت:« آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند،گويي هزار سال زيسته است!
و آن كه امروزش را در نمي يابد، هزار سال هم به كارش نمي آيد! »
و آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت:                                                                « حالا برو و زندگي كن! »

 
او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد، كه در گوي دستانش مي درخشيد!

اما مي ترسيد حركت كند، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي ازلاي انگشتانش بريزد!

قدري ايستاد؛
بعد با خودش گفت: « وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين يك روز چه فايده اي دارد؟ بگذار اين مشت زندگي را مصرف كنم! »
آن وقت شروع به دويدن كرد؛
زندگي را به سر و رويش پاشيد،
زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد،
و چنان به وجد آمد،
كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود!
مي تواند بال بزند؛
مي تواند ... !
او درآن يك روز آسمان خراشي بنا نكرد، زميني را مالك نشد، مقامي را به دست نياورد؛
اما؛
اما درهمان يك روز دست بر پوست درخت كشيد، روي چمن خوابيد،
كفش دوزكي را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد!
و به آنها كه او را نمي شناختند، سلام كرد!
و براي آنها كه او را دوستش نداشتند، از ته دل دعا كرد!
او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد؛
لذت برد و سرشار شد و بخشيد و عاشق شد و عبور كرد و تمام شد!

او در همان يك روز زندگي كرد!

اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند:

 « امروز او در گذشت ، كسي كه هزار سال زيسته بود ... ! »

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |


در دلم بود که آدم شوم امّا نشدم
بی خبر از همه عالم شوم امّا نشدم
بر در پیر خرابات نهم روی نیاز
تا به این طایفه محرم شوم امّا نشدم
هجرت از خویش کنم خانه به محبوب دهم
تا باسماء معلّم شوم امّا نشدم
از کف دوست بنوشم همه شب باده ی عشق
رسته از کوثر و زمزم شوم امّا نشدم
فارغ از خویشتن و واله ی رخسار حبیب
همچنان روح ِ مجسّم شوم امّا نشدم
سر و پا گوش شوم پای به سر هوش شوم
کز دَم ِ گرم تو مُلهَم شوم امّا نشدم
از صفا راه بیابم به سوی دار فنا
در وفا، یار مسلّم شوم امّا نشدم
خواستم بر کنم از کعبه ی دل، هرچه بُت است
تا بر ِ دوست مکرّم شوم امّا نشدم
آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث
در دلم بود که آدم شوم امّا نشدم
!

 

 

                                                                 « امام خمینی (ره) »

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |


خواب ديدم در خواب با خدا گفتگويی داشتم.
خدا گفت : پس می خواهی با من گفتگو کن
ی؟
گفتم: اگر وقت داشته باشيد.
خدا لبخند زد.وقت من ابدی است!              
- چه سوالاتی در ذهن داری، که می خواهی از من بپرسی؟
چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟
 
- اين که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.
اين که سلامت شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.
و بعد پول شان را خرج حفظ سلامتی می کنند.
اين که با نگرانی [نسبت] به زمان، حال فراموش شان می شود. آن چنان که ديگر نه در آينده زندگی می کنند و نه در حال.
اين که چنان زندگی می کنند که گويی هرگز نخواهند مرد و چنان می ميرند که گويی هرگز زنده نبوده اند.
 
 خداوند دست های مرا در دست گرفت؛ و مدتی هر دو ساکت شديم.
 بعد پرسيدم:
- به عنوان خالق انسان ها ، می خواهيد آنها چه درس هايی از زندگی را ياد بگيرند؟
 
خدا با لبخند پاسخ داد:
- ياد بگيرند که نمی توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.
اما می توان محبوب ديگران شد.
ياد بگيرند که خوب نيست خود را با ديگران مقايسه کنند.
ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه مي توانيم زخمی عميق در دل کسانی که دوست شان داريم، ايجاد کنيم و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التيام يابد.
ياد بگيرند که ثروتمند کسی نيست که دارايی بيشتری دارد،بلکه کسی است که نياز کمتری دارد.
با بخشيدن ، بخشش ياد بگيرند.
ياد بگيرند کسانی هستند که آنها را عميقا دوست دارند اما بلد نيستند احساس شان را ابراز کنند يا نشان دهند.
ياد بگيرند که می شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببينند.
ياد بگيرند که هميشه کافی نيست ديگران آنها را ببخشند بلکه خودشان هم بايد خود را ببخشند.
ياد بگيرند که من اين جا هستم .
هميشه ... !!!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

از شبلی پرسيدند: « استادِ تو در طريقت چه كسی بود ؟ »

      او پاسخ داد: « يك سگ! روزی سگی را ديدم كه در كنار رودخانه ای ايستاده بود و از شدت تشنگی در حال مرگ بود. هربار كه سگ خم می شد تا از اب رودخانه بنوشد، تصوير خود را در اب می ديد و می ترسيد، زيرا تصور می كرد سگ ديگری نيز در رودخانه است.

     در نهايت پس از مدتی طولانی سگ ترس خود را كنار گذاشت و به درون رودخانه پريد. با پريدن سگ در رودخانه تصوير او در اب نيز ناپديد شد؛ به اين ترتيب سگ متوجه شد؛ آنچه باعث ترس او شده، خودش بوده است. در واقع مانع ميان او و آنچه به دنبالش بود، به اين شكل از ميان رفت.

     من نيز وقتی به درون خود فرو رفتم؛ متوجه شدم، مانع من و آنچه در جستجويش می باشم، خودم هستم و با آموختن از رفتار اين سگ، حقيقت را دريافتم. »

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

     کوهنوردي می‌خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
      شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفته بود  و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود  و ابر روی  ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت. همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است.
     ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود. و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد:
" خدایا کمکم کن! "
ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:
" از من چه می خواهی؟ "
- ای خدا نجاتم بده!
- واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
- اگر باور داری، طنابی که به کمرت بسته است  را پاره کن!
.... یک لحظه سکوت ... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.
     چند روز بعد در خبرها آمد: یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.
او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

« سه حدیث نورانی از پیامبر اکرم (ص) »

( ترجمه به نظم: استاد عطاء الله مجدی؛ از کتاب ارزشمند گل های جاویدان )

« لَا تَخرِقَنَّ عَلَی اَحَدٍ سِتراً : پرده ی هیچ کس را مَدَر.

                    چو خواهی خدایت بود پرده پوش          به افشای اسرار مردم مکوش

                    مکن   عیب   پوشیده   را  آشکار          چرا روز کس  را کنی  شام تار؟

*****

مَن اَحَبَّ اَن یَکُونَ اَقوَی النَّاسِ فَلیَتَوَکَّل عَلَی اللهِ : هر کس بخواهد نیرومند ترین مردم باشد، باید کارش را به خدا واگذارد و تنها به او امید داشته باشد.

                  چو خواهی ز هر کس قوی تر شوی          به   میدان    دنیا    دلاور   شوی

                   بیا   تکیه   کن   بر  خدای   عظیم          که دارد مصونت ز هر ترس و بیم

*****

اَحَبُّ الاَعمَالِ اِلَی اللهِ اَلصَّلَاهُ لِوَقتِهَا ثُمَّ بِرُّ الوَالِدَینِ ثُمَّ الجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ : بهترین کارها پیش خدا به جا آوردن نماز بهنگام است، پس از آن نیکی به پدر و مادر و[ سپس ] پیکار در راه خدا.

                      ز  هر  کار  بهتر  به  نزد  خدای          نماز است کآری به وقتش به جای

                     نکویی به مام و پدر، پس جهاد          به  راه  خداوند   با  عدل  و  داد  »
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

آب هم می تواند شهادت دهد...!

     حمیده بی طرف با طرح شهادت آب در جشنواره جوان خوارزمی که نتایج ان بیست و سه آذر ماه امسال اعلام شد جزو 25 نفر رتبه اول کشوری بوده است . - از جه زمانی کار بر روی این طرح را شروع کردی؟ در مدرسه باید یک واحد پروژه می گذراندیم و من آنجا این طرح را شروع کردم و طراحی اینترنتی کار آنجا انجام شد تا اینکه اواخر خرداد ماه فرم های جشنواره خوارزمی توزیع شد و من از همان زمان آزمای های جدی تری را روی طرح آغاز کردم . این طرح چه چیزی را بررسی می کند؟ طرح " شهادت آب " تاثیر انواع صدا نوشته را بر ساختار میکروسکپی مواد بررسی می کند.من تاثیر این صداها و نوشته ها را بر روی یخ ،آلیاژ قلع ،جیوه و سولفات مس مورد آزمایش قرار دادم. موسیقی را به سه دسته موسیقی تنه، سرودهای مسیح (ع ) گرد و با صوت قرآن زاویه دار شده بودند .البته این نتیجه در مورد مواد دیگر با توجه به نوع و ساختارشان تفاوت می کرد اما بر روی همه آنها تاثیرات خاص خودش را داشت.   تاثیر نوشته ها چطور بود؟
      نوشته ها را همانطور که گفتم به سه دسته تقسیم کردم و برای اجرای آزمایش از دو نفر با عقاید مختلف خواستم تا مطلبی را بنویسید .این نوشته ها را روی این مواد چسباندم.نوشته ها نیز بر روی مواد مورد آزمایش تاثیر داشتند .یعنی نوشته های مذهبی مانند سوره توحید دانه های یخ را زاویه دار ، نوشته های با مفاهیم خوب مثل محبت و دوستی آنها را گرد و نوشته هایی با مفاهیمی چون کینه کشیده شان کردند.
      من در این طرح متوجه شدم که انرژی و احساس شخصی فرد به هنگام نوشتن مطالب بر روی مواد تاثیر دارند. در واقع این مطلب به نوعی به تعالیم دین اسلام هم مربوط است .آن بخش که مسلمانان باور دارند مواد شعور خاص خود را دارند و در روزمحشر می توانند شهادت دهند.
چقدر طول کشید تا این آزمایش به نتیجه برسد و از چه امکاناتی برای انجام این تحقیق استفاده کردی ؟
      تقریبا" نه ماه روی "شهادت " کار کردم و منابع مورد استفاده ام هم از اینترنت به دست می آورم . بالاخره اینترنت به نسبت منابع دیگر تحقیق به روز تر گسترده تر است .
قبلا" هم روی چنین طرحی کار شده بود؟
      یک بار توسط یک دکتر ژاپنی [ماسارو ایموتو] چنین تحقیقی ا رائه شده است که البته وی فقط تاثیر نوشته را بر روی یخ بررسی کرده است .ضمن اینکه در تحقیق او مفاهیم مذهبی در نظر گرفته نشده است.
در چه مقطعی تحصیل می کنی ؟
      من کلاس سوم دبیرستان هستم و رشته ریاضی فیزیک می خوانم .
برای رشته تحصیلی ات در دانشگاه تصمیم گرفته ای؟
      هنوز نه .در حال بررسی رشته ها هستم تا یک رشته خوب انتخاب کنم.
حالا که در جشنواره خوارزمی چنین رتبه ای را کسب کرده ای تسهیلات و امتیازاتی به تو تعلق می گیرد؟مثلا" برای کنکور و رفتن دانشگاه ؟
      امتیاز خاص به آن شکل نه .البته پسرها از سربازی معاف شدند اما در مورد کنکور امتیاز خاصی برای ما در نظر می گیرند که مثلا" بدون کنکور وارد دانشگاه شویم .در کنکور باید 85 % امتیاز لازم را برای رشته مورد نظرمان کسب کنیم .در این صورت یک امتیاز برای رفتن به دانشگاه برای ما قرار می دهند .
در نظر داری این طرح را ادامه دهی ؟
      بله. می خواهم تاثیر این نوشته ها و صداها را بر روی مواد دیگر هم بررسی کنم و در واقع طرح را گسترش دهم.
تحقیق تو در کشورهای خارجی و کنفرانس های دیگر هم مطرح شده ؟  خودم این طرح را برای یکی از کنفرانس ها که در کشور آلمان برگزار می شود فرستاده ام که البته هنوز نتایج آن اعلام نشده و نظری هم در مورد طرحم ارائه نداده اند .
برای اجرای  طرح و تحقیقات از امکانات منطقه خودتان هم استفاده کردی ؟
      راستش نه! چون همانطور که گفتم منبع تحقیق من اینترنت بود تا مطالبم جدیدترباشند و به کتابخانه ها ومراکز دیگرمراجعه نکرده ام .

برای اطلاعات بیشتر به سایت زیر رجوع کنید.

http://www.energetic-medicine.net/research/Conciousness%20of%20water.htm

*****

     وقتی برای اولین بار این مطلب را دیدم، فکر کردم قدیمی ها که آب را در ظروفی که یس و دیگر آیات قرآنی در آن نوشته بود، می ریختند و می خوردند؛ لابد چیزی می دانستند!بعد آزمایشی انجام دادم؛ دو تکه (بخش) از میوه ی نارنگی را برداشتم و درون دو ظرف دربسته انداختم و روی یکی از ظرف ها نوشتم: دوستت دارم! و روی ظرف دیگر نوشتم: دوستت ندارم! بعد از چند روز که به آن ها سری زدم؛ با تعجب دیدم، میوه ی ظرفی که رویش نوشته بودم: دوستت دارم! کمی پلاسیده و پژمرده شده! اما میوه ی ظرفی که رویش نوسته بودم: دوستت ندارم! له شده، گندیده و کپک زده بود!

     وقتی آب این قدر حساس است و همه چیز را می فهمد و واکنش نشان می دهد، تصور کنید واکنش انسان که هفتاد درصد بدنش آب است یا گیاهان و موجودات دیگر در برابر رفتار ها و گفتار های مثبت و منفی ما چه خواهد بود!؟ پس بیایید بیش از پیش مراقب گفتار و رفتارمان با دیگران باشیم!

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.